به گزارش سراج24؛ در هفته شانزدهم کتابخوانی پایگاه خبری سراج24 قصد داریم به معرفی کتاب «لبخند ماه»، نوشته احمد دهقان، بپردازیم.
کتاب «لبخند ماه» شامل زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» نوشته «محسن نجفی» بهتازگی از سوی انتشارات «روایت فتح» منتشر شده است.
شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» از شهدای استان قزوین در سال ۵۳ در روستای «امیرآباد نو» شهرستان «بوئینزهرا» به دنیا آمد و در تاریخ ۴ آذرماه سال ۹۴ در سن ۴۱ سالگی به شهادت رسید. وی جوانی خندهرو، بذلهگو، شوخطبع، پرهیجان، پرهیاهو و در عین حال صاف و زلال است که شوخیها و شلوغکاریهایش تمامی ندارد، بهطوری که از این ویژگی پر رنگ او، از در و همسایه و دوست و رفیق تا معلم و پدر و مادر و همسر بیبهره نمیمانند. بعد از خدمت سربازی وارد سپاه میشود و در چرخشی شگفتآور، دیگر آن آدم سابق در چشم همگان نیست. سربهزیر، متین، موقر و کمحرف میشود و برای دفاع از حرم و حریم بیبی زینب بیتاب.
در چهارم آذرماه سال ۱۳۹۴ «حمید سیاهکالی مرادی»، «زکریا شیری» و «الیاس چگینی» در جنگ با گروههای تکفیری در «سوریه» شهید شده و تنها پیکر مطهر شهیدان «حمید سیاهکالی مرادی» و «زکریا شیری» به وطن برگشت و پیکر مطهر شهید الیاس چگینی به وطن بازنگشته و همچنان مفقودالاثر است.
در چهارم آذرماه سال ۱۳۹۴ «حمید سیاهکالی مرادی»، «زکریا شیری» و «الیاس چگینی» در جنگ با گروههای تکفیری در «سوریه» شهید شده و تنها پیکر مطهر شهیدان «حمید سیاهکالی مرادی» و «زکریا شیری» به وطن برگشت و پیکر مطهر شهید الیاس چگینی به وطن بازنگشته و همچنان مفقودالاثر است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«الیاس برای رفتن به سرکار قبل از اذان صبح بیدار میشود و از خانه بیرون میزند. کنار خیابان میایستد تا سوار سرویس شود. یک کارتن کوچک با یک مهر را، که پیشتر لای دیوار کنار خانه اکرم گذاشته بر میدارد و نمازش را همان جا می خواند. نمیخواهد نماز اول وقت را به دلیل رفتن با سرویس از دست بدهد. اگر در خانه نمازش را بخواند، از سرویس جا میماند.
بهار و تابستان برایش راحتتر است، اما سوز و سرمای پاییز و زمستان کار را برایش سخت میکند. بعضی وقتها هم که سرویس نمیآد، هر طوری هست خودش را تا مسجد جامع بوئین زهرا میرساند و نمازش را آنجا میخواند. نماز که تمام میشود، باید کمی معطل کند تا سر و کله ماشینها آن موقع صبح پیدا شوند. سرمای هوا نمیگذارد پا از مسجد بیرون بگذارد. چه جایی بهتر از مسجد که خودش را گرم کند. اما مسجدبان که میخواهد برود بخوابد، منتظر میماند الیاس و چند نفر دیگر، بیرون بروند.
الیاس برای جبران آن چند دقیقه، بلافاصله بعد از نماز صبح، شروع به خواندن نماز قضا میکند. دست دست کردن او و آن چند نفر، بالاخره داد مسجدبان را در میآورد: «همه نماز خوندند و رفتند بابا! پدر منو درآوردید. پاشید برید میخوام برم بخوابم.»
الیاس به ناچار از مسجد بیرون میزند در خیابان میدود تا گرمش شود و ماشینی پیدا شود که او را سوار کند. بعضی مواقع هم از بدشانسی، بخاری اتوبوس سرویس خراب میشود. آن وقت است که تا رسیدن به تیپ همه خودشان را مچاله میکنند و دندانها تق تق به یکدیگر میخورند. تازه به تیپ که میرسند، باید در صبحگاه حاضر شوند.»